چارپاره

بیشترین زخم‌ها از نزدیک‌ترین افراد به جان ما می‌نشیند.

الباقی جراحات هم از نزدیک شدن به سایر افراد!

#محسن‌مرادی‌مصطفالو

موضوعات مرتبط: عکس نوشته
برچسب‌ها: زخم‌ها, محسن‌مرادی‌مصطفالو

چارپاره...

شاعرکان شعر می‌سازند، نویسندگان داستان، برده‌بانان امید، بردگان زنجیر و مادران مرثیه...

چه کسی تفنگ خواهد برداشت؟

#محسن‌مرادی‌مصطفالو

موضوعات مرتبط: عکس نوشته
برچسب‌ها: چه کسی, محسن‌مرادی‌مصطفالو

چارپاره...

بلاف و بار خران کن هر آن‌چه ترفند است

چرا که بودنت ای دَه‌پدر به مو بند است

#محسن‌مرادی‌مصطفالو

موضوعات مرتبط: تک بیت
برچسب‌ها: به مو بند است, محسن‌مرادی‌مصطفالو

چارپاره...

برای این منِ تنها منی که غمگین است خرابِ یادِ تو بودن هنوز شیرین است برای من، منِ با بی‌کسی احاطه شدهدویدن و نرسیدن؛ به عشق، عشق این استنه باده‌ای که رسانم لبی به ساحل آننه جاده‌ای که به سمتت به وصلت آذین است همیشه رفتن و رفتن قرار پیچک‌‌هاستهمیشه ماندن و ماندن نصیب پرچین استهمیشه قسمت ماه بلند تاریکی‌ست قفس حوالت حاجات مرغ آمین استبه پای ماندن و بر سر چو گل روانه شدنکه ماجرای شکفتن عقوبتش این استنه هر که جان به کف آمد قبول یار افتدکه وصل دشمن قیس است و یار رامین است!تو رفته‌ای که بمانی ولی نخواهی رفتاز این دلی که قرق‌گاه عشق بی‌کینه‌ستتو رفته‌‌ای تو عبوری تو عابری تو چه‌ای؟تو غایبی تو نبودی تو از کدامین است؟! الا گلی که همیشه به دشت خواهی رُستبهار آمده از راه، وقت تمکین است#محسن‌مرادی‌مصطفالو موضوعات مرتبط: رباعی برچسب‌ها: محسن‌مرادی‌مصطفالو چارپاره...ادامه مطلب

ای گورِ بدون روزن و نجوایی

ای بندِ بلند و ممتد و هرجایی

من را برهان از این نمایان بودن

ای تیره‌ترین لباسِ شب، تنهایی

#محسن‌مرادی‌مصطفالو

موضوعات مرتبط: رباعی
برچسب‌ها: محسن‌مرادی‌مصطفالو

چارپاره...

الا تویی که دو چشمت به شب همانند استدلم اسیر مسیر همین فرابند استدلم که معدنِ باروتِ قبلِ ویرانی‌ستبه یک اشاره‌ی ابروی نازکت بند استبه یک اشاره‌ی ابرو پری به فردا زدپرنده‌ای که به بامِ گذشته پابند استهمیشه چهره‌ی عاشق قرینِ بی‌تابی‌ستهمیشه سینه‌ی عاشق به غصه پیوند استتو ای که هر سرِ مویت شراره می‌زاید تو ای که طعم لبانت فراتر از قند استتو خوابِ ظهرِ غزالانِ آن‌ورِ رودیو من نسیم لطیفی که از تو آکنده‌ستبه یک نگاه پر از تازیانه رامم کنکه اسب‌ تازی شهوت که تازیان‌مند است_ _پس از رمیدنِ بسیار و سعیِ بی‌حاصلبه دام‌گاهِ نگاهِ کشنده خرسند استالا بهارِ پس از سلطه‌ی پریشانیبیا که شعله‌ی آتش به جان اسفند است#محسن‌مرادی‌مصطفالو موضوعات مرتبط: غزل برچسب‌ها: محسن‌مرادی‌مصطفالو چارپاره...ادامه مطلب

کاش در نای زمان بغض زمین جا می شدشب اندوه من و هجر تو فردا می شدکاش در همهمه ی مبهم مهتابی روددشت با دیدن گل غرق تماشا می شدیا که پاییز به تنگ نرسیدن می ریختیا بهار از پس هر روزنه پیدا می شدهر نفس موج چارپاره...ادامه مطلب

شنیدم از لب پر التهاب ابر بهار

 کسی به وقت شقایق قیام خواهد کرد

 #محسن‌مرادی‌مصطفالو

 Mohsenmoradimostafaloo@

چارپاره...

ما وارثان بغض خورشیدیم شیریم اما در قفس محصور فریادمان را در گلو کشتند این مفتیان از اصالت دور   #محسن_مرادی_مصطفالو چارپاره...ادامه مطلب

شب ها اگر غم های نو هم بسترت باشد باید شراب کهنه ای در ساغرت باشد باید حریر موی یاری خوش قد و بالا شب های سرد بی کسی زیر سرت باشد از کفر و ایمان قصه گفتند و نمی دانند باید رسول چشم شوخی رهبرت باشد هرگز غبار کینه مستولی نخواهد شد قلبت اگر آیینه ی مه پیکری باشد دیگر نیازی نیست بر پیمانه ای دیگر مستی اگر از ساغر افسونگری باشد از دیدن این دشت ها دل بر نمی گیرم تا در هیاهوی چمن کبک دری باشد گفتی که غیر از تو نگیرم همدمی دیگر گفتم که صد چون من به قربان سرت ؛ باشد تا می رسد قصه به اینجا ناز خواهی کرد می خواهی از من عاشقت فرمانبرت باشد با من مدارا می کنی ... ؟ هرگز نخواهی کرد تا مثل من صدها پریشان مضطرت باشد می خواستی مردی دگر نان آورت باشد می خواستم رویای من همبسترت باشد اصلا عوض باید شود مضمون این ابیات وقتی که بختی نیست یاری در برم باشد گور پدر جد جهان و هر چه در آن است شاید که این فریاد ، شعر آخرم باشد من را به تابوت عدم تشییع باید کرد ای کاش خاک بی کسی زیر سرم باشد *اصلا نمیخواهم کسی دور و برم باشد* اصلا نمی خواهم رفیقی دم پرم باشد اصلا برادرها مرا در چاه اندازید باید که چاقوی بلا بر پیکرم باشد اصلا نمی خواهم دگر لب را به خندیدن اصلا نمی خواهم پدر با مادرم باشد اصلا نمی خواهم که خاتون دگر گیرم اصلا نمی خواهم که بانویی برم باشد اصلا نمی خواهم خدا ...؛ گفتی خدا ؟ باشد اصلا نمی خواهم خدا چارپاره...ادامه مطلب